ایستگاه رفته

گاهی تند٬ گاهی آهسته٬ هرگز نباید ایستاد

ایستگاه رفته

گاهی تند٬ گاهی آهسته٬ هرگز نباید ایستاد

یک سفر و دو دستاورد؛ شادی و شناخت

سال پیش هفته آخر سال 89 در یک تصمیم آنی رفتیم آستارا. ده یکی از دوستانم در نزدیکی گردنه حیران بود. روستایی خاکی که بعد از برف آخر سال در بکری طبیعت‌اش سبز شده بود. همان جا تصمیم گرفتیم آخر سال جدید (سال نود) مسافرت دیگری برویم. آخر آبان یا اول آذر بود که بندرعباس را انتخاب کردیم. برنامه ریزی نهایی رو نیمه اول بهمن انجام دادیم و تصمیم گرفتیم هر اتفاقی افتاد تیم چهار نفره ما به این مسافرت بره. واقعا مشکلات زیادی برای رفتن به این مسافرت تفریحی داشتیم اما سختی ها رو پشت سر گذاشتیم و از 16اسفند تا همین دیروز سفر کردیم. می تونم بگم این مسافرت بعد از سفر تنهایی من به اصفهان بهترین مسافرتی بود که رفتم. با این که سیاه سوخته شدم اما خیلی بهم خوش گذشت. چند دستاورد درونی و چندین تجربه خیلی‌خوب هم در این مسافرت بود. از همه مهمتر شناختی بود که روی خودم پیدا کردم و فهمیدم من از اون تنبل‌بازی‌هام خیلی فاصله گرفتم و قدرت مدیریت و هدایت خاموش‌ام بالاتر رفته. نفوذ و قدرت شخصیت خودم رو بیشتر درک کردم و اعتمادبه‌نفسم خیلی بالا رفت. از این‌ها گذشته یک بسته هات‌چاکلت خیلی‌خوب هم خریدم و چندتا خرید که پیشبینی کرده بودم از اونجا بگیرم. حالا با این شادی و این شناخت به استقبال سال جدید میرم. این سفر یک دستاورد دیگه هم داشت به نام شهرام شکوهی که با ترانه‌هاش شات به شات و نخ به نخ لذت‌ها از دریا بردیم.